شهدای دارالولایه سیستان زابل
شهدای دارالولایه سیستان زابل
شهدای زابل 
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شهدای دارالولایه سیستان و آدرس shohadaysistan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 در سال 73 تعدادي از شهداي گمنام را به معراج شهدا آوردند. در همان شب يکي از کارکنان در خواب مي بيند که فردي به او مي گويد: من يکي از شهداي گمنامي هستم که امشب آورده اند. سالهاست که خانواده ام خبري از من ندارند. شما زحمت بکش و برو مدارک مرا که شامل پلاک، کارت و چشم مصنوعي من است و در داخل کيسه اي گلي به همراه پيکرم مي باشد بردار و بگو که مشخصات مرا ثبت کنند. بعد از اين که اين برادر خوابش را بازگو مي کند، کسي باور نمي کند. اما با ديدن مجدد اين خواب و با اصرار او، پيکرهاي شهدا بررسي مي شوند و در کنار يکي از اجساد، کيسه اي پيدا مي گردد که چيزهايي که شهيد گفته بود درون آن بود. بعد از شناسايي جسد معلوم شد که ايشان در سال 65 مفقود الاثر شده بوده و در سال 61 هم يکي از چشم هايش را از دست داده بود.

سيزده موذن ناآشنا

فرمانده عراقي و سربند يا زهرا(س)

همراه نيروهاي عراقي مشغول جست و جو بوديم. فرمانده اين نيروها دستور داده بود در ظرفي که ايراني ها آب مي خورند، حق آب خوردن ندارند. همکلام شدن با ايراني ها خشم اين افسر را در پي داشت. روزي همين افسر به من التماس مي کرد که تو را به خدا اين سربندرو امانت به من بده. من همسرم بيماره، به عنوان تبرک ببرم. براتون بر مي گردونم. روي سربند نوشته شده بود «يا فاطمه الزهرا(س)» داخل يک نايلون گذاشتم و تحويلش دادم. اول بوسيد و به چشماش ماليد. بعد از چند روز برگرداند. باز هم بوسيد و به سينه و سرش کشيد و تحويلمون داد. از آن به بعد سفره غذاي عراقي ها با ما يکي شد. سر سفره دعا مي کرديم، دعا را هم اين افسر عراقي مي خواند:

«اللهم الرزقنا توفيق الشهاده في سبيلک»

تفحص

حسين پرزه اي، اعزامي از اصفهان

روز تاسوعا قرار شده بود پنج شهيد گمنام در شهر دهلران طي مراسمي تشييع شوند. بچه هاي تفحص، پنج شهيد را که مطمئن بودند گمنام هستند انتخاب کردند. ذره ذره پيکر را گشته بودند. هيچ مدرکي بدست نيامده بود. قرار شد در بين شهدا يکي از آنها را که سر به بدن نداشت به نيابت از ارباب بي سر، آقا اباعبدالله الحسين(ع) تشييع و دفن شود. کفن ها آماده شد. شهدا يکي يکي طي مراسمي کفن مي شدند. آخرين شهيد، پيکر بي سر بود. حال عجيبي در بين بچه ها حاکم بود. خدا اين شهيد کيست که توفيق چنين فيضي را يافته تا به نيابت از ارباب در اين تشييع شود؟! ناگهان تکه پارچه اي از جيب لباس شهيد به چشم خورد. روي آن نوشته اي بود که به سختي خوانده مي شد «حسن پرزه اي، اعزامي از اصفهان»

 

                                                         .....................................................................

 

باسمه تعالي

1- پنج شهيد را كه مطمئن بوديم گمنام اند انتخاب كرديم . پيكر ها را خوب گشته بوديم . هيچ مدرك هويتي به دست نيامده بود . قرار شد در بين شهدا ، يك شهيد گمنام كه سر در بدن نداشت ، به نيابت از ارباب بي سر ، اباعبد الله الحسين (ع) در روز تاسوعا تشييع و در ورودي دهلران دفن كنيم . كفن ها آماده شد . هميشه اين لحظه سخت ترين لحظه براي بچه هاي تفحص است . شهدا يكي يكي كفن مي شدند . آخرين شهيد ، پيكر بي سر بود . سخت دلمان هوايي شده بود . معجزه شد . تكه پارچه اي از جيب لباس شهيد به چشم بچه ها خورد . روي آن چيزي نوشته شده بود كه به سختي خوانده مي شد : « حسين پزنده ، اعزامي از اصفهان » . شهيد به آغوش خانواده اش برگشت تا در روز عاشورا در اصفهان تشييع شود و بي سر و سامان ديگري از قبيله ي حسين (ع) جايگزين او شد . كسي چه مي داند . شايد نام او كه در روز تاسوعا در دهلران تشييع و به جاي او دفن شد ، « عباس » بود . 
2- نوروز آن سال با شب ولادت آقا امام رضا (ع) مصادف شده بود . در سنگر بچه هاي لشكر 31 عاشورا جشن گرفته بودند . آخر مراسم نوبت من شد كه بخوابم . نمي دانم چرا دلم دامن گير آقا قمر بني هاشم (ع) شد . عرض كردم : « ارباب ، شما مزه ي شرمندگي رو چشيديد . نگذاريد ما شرمنده ي خانواده شهدا شويم . » فردا صبح از بچه ها پرسيدم : « رمز امروز به نام كه باشد ؟ » فكر مي كردم چون روز ولادت امام رضا (ع) بود همه مي گويند «امام رضا (ع) » . اما حاج آقا گنجي گفت « يا ابوالفضل » . گفتم : « امروز ولادت امام رضا (ع) است » . گفت : « ديشب به آقا ابوالفضل متوسل شديم . امروز هم به نام ايشان مي رويم ، عيدي را از دست آقا بگيريم » . نخستين شهيد پس از چند دقيقه كشف شد . بسيار خوشحال شديم . نام شهيد هم روي كارت شناسايي و هم روي وصيت نامه اي كه شب عمليات نوشته بود ، حك شده بود : « شهيد ابوالفضل خدايار ، گردان امام باقر(ع) ، گروهان حبيب . از كاشان » . بچه ها گفتند توسل دي شب ، رمز حركت امروز و نام اين شهيد با هم يكي شده است . نمي دانم چرا به زبانم جاري شد كه اگر نام شهيد بعدي هم ابوالفضل بود ، اينجا گوشه اي از حرم آقاست . داشتم زمين را مي كندم كه ديدم حاج آقا گنجي و يكي ديگر از بچه هاي سرباز ، داخل گودال پريدند . از بيل مكانيكي پياده شدم . خيلي عجيب بود . يك دست شهيد از مچ قطع شده بود . آبي زلال هم از حفره ي خاكريز بيرون مي ريخت . گفتم حتما آب از قمقمه ي شهيد است . اما قمقمه ي شهيد كه كنار پيكرش بود ، خشك خشك بود . نفهميدم آب از كجا بود كه با پيدا شدن پيكر ، قطع شد . وقتي پلاك شهيد را ديديم ، ديگر دنبال آب نبوديم . « شهيد ابوالفضل ابوالفضلي ، گردان امام باقر (ع) ، گروهان حبيب . از كاشان » . هر كجا نام توآيد به زبان ها حرم است .    
3- داشتيم پيكر شهدا را با كشتگان بعثي تبادل مي كرديم . ژنرال حسن الدوري ، رئيس كميته ي رفات ارتش عراق گفت : « چند شهيد هم ما پيدا كرده ايم كه تحويلتان مي دهيم تا به فهرستتان اضافه كنيد ». يكي از شهدايي كه عراقي ها كشف كرده بودند ، پلاك نداشت . سردار باقر زاده پرسيد :« از كجا مي گوييد اين جنازه ي ايراني است ؟ هيچ مدركي براي تشخيص هويت ندارد !» ژنرال بعثي كه ما ايراني ها را خوب شناخته بود ، گفت : « همراه اين شهيد پارچه ي قرمزي بود كه روي آن نوشته بود يا حسين شهيد . فهميديم ايراني است » .   
4- تير ماه 1378 بود . حوادث سياسي و فرهنگي مردم را دلتنگ شهدا كرده بود . سردار باقر زاده اكيپهاي تفحص را جمع كرده بود و گفت :« مردم تماس مي گيرند و در خواست مي كنند مراسم تشييع شهدا بگذاريد تا عطر شهدا حال و هواي جامعه را عوض كند . » تعداد شهداي كشف شده در معراج ، به ده شهيد هم نمي رسيد . سردار باقر زاده گفت :« برويد در مناطق به شهدا التماس كنيد و بگوييد شما همگي فدايي ولايت هستيد . اگر صلاح مي دانيد به ياري رهبرتان برخيزيد ». چند روز گذشت . سردار تماس گرفت و آخرين وضعيت را پرسيد . گفتم « چيزي پيدا نشد » . پرسيد :« به شهدا گفتيد ؟ » گفتم :« سردار ، بچه ها دارند زحمت خودشمون رو مي كشند » گفت :« به همان چيزي كه گفتم عمل كنيد .» صبح فردا با علي شرفي و روح الله زوله به سمت هورالعظيم رفتيم . حدود ساعت 10:30 به منطقه شطالعلي ، محور عملياتي بدر و خيبر رسيديم . براي رفع تكليف ، همان جملات سردار را گفتم . نهار را كه خورديم ، برگشتيم . عصر به اهواز رسيديم . به ستاد اعلام شده بود در شلمچه تعدادي شهيد پيدا شده است . از خوشحالي داشتم بال در مي آوردم . خودم را به شلمچه رساندم . شانزده شهيد پيدا شده بود . شهدا را به پادگان آوردم . چند ساعتي بيشتر در پادگان نبودم كه گفتند از هور تماس گرفتند كه شهيدي پيدا شده است . ديگر در پوست خود نمي گنجيدم . حالا ديگر نوزده شهيد بودند . چند روز گذشت و از شرهاني و فكه نيز هر روز خبر هاي خوشي مي رسيد . نماز مغرب و عشا را خوانده بوديم و مشغول خوردن شام بوديم كه سردار تماس گرفت : « چه خبر ؟ » گفتم : « شهدا خودشان را رساندند . درهاي رحمت خدا باز شد » . گفت :« فردا صبح ، شهدا را به تهران بفرست » . گفتم :« سردار ! چند روز ديگه اجازه بدهيد » . تاكيد كرد كه حتما فردا صبح حركت كنيم . از تعداد شهدا پرسيد . گفتم : « هنوز شمارش نكرده ام .» و همين طور كه گوشي را با كتفم نگه داشته بودم شروع كردم به شمردن . :« 16 تا فكه ، 18 تا شرهاني و ... در مجموع 72 شهيد هستند » . سردار گفت

:« الله اكبر ،روز عاشورا هم72 نفر پاي ولايت ايستادند» .

سعي كردم به بهانه اي معطل كنم تا تعداد شهدا بيشتر شود ، اما نشد .

منبع : كتاب تفحس (آسمان مال آن هاست ) ، رضا مصطفوي ، تهران ، كتاب يوسف ، 1368


پیام خادم سایبری: همسنگر گرامی نظرات سازنده خودرا برای مابیان فرمایید. برای تعجیل درفرج منجی عالم وشادی روح شهدای، دارالولایه سیستان صلوات

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 22 بهمن 1391 ] [ 16:29 ] [ زریافتی ]
.: Weblog Themes By salehon :.

درباره وبلاگ

مقرسایبری شهدای دارالولایه سیستان ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم شهر ما آن سوی آبی هاست، دور از دسترس شهر ابراهیم ادهم، شهر لقمان حکیم اندکی بالاتر از آبادی تسلیم محض صاف می آیی سر کوی صراط المستقیم خاک آن عرشی ست، گل هایش زیارت نامه خوان سنگفرش آسمانش بال های یا کریم شهر ما آبادی عشق است - اما عشق چیست؟ - عشق یعنی نوح و ابراهیم و عیسی و کلیم عشق یعنی «قاف » و «لام » قل هو الله احد عشق یعنی «باء» بسم الله رحمن رحیم
موضوعات وب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 201
بازدید هفته : 29
بازدید ماه : 1079
بازدید کل : 45968
تعداد مطالب : 303
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1

به این سایت رأی بدهید